هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد دل و رنجهای عشق و هجران میگوید. او از جفای معشوق شکایت کرده و از او میخواهد که به حالش رحم کند. همچنین، او از تأثیرات منفی عشق بر زندگی خود و جهان اطرافش سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و هجران نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۸۴۵
دادم به دستت مسکین دل ریش
با تو چه گویم حال دل خویش
مسکین دلم شد ریش از جفایت
بر ریش دارم هر لحظه صد نیش
سلطان حسنی از روی لطفت
رحمی بفرما بر حال درویش
عید رخت را ای نور دیده
جان را به قربان دارم درین کیش
زار و نزارم از درد هجران
از حال زارم روزی بیندیش
بر من ستمها بیرون شد از حد
مپسند جانا آخر بیندیش
از بس که زاری کردم ز عشقت
بر من ببخشود بیگانه و خویش
کار جهانی یکسر خرابست
مشنو نگارا قول بداندیش
با تو چه گویم حال دل خویش
مسکین دلم شد ریش از جفایت
بر ریش دارم هر لحظه صد نیش
سلطان حسنی از روی لطفت
رحمی بفرما بر حال درویش
عید رخت را ای نور دیده
جان را به قربان دارم درین کیش
زار و نزارم از درد هجران
از حال زارم روزی بیندیش
بر من ستمها بیرون شد از حد
مپسند جانا آخر بیندیش
از بس که زاری کردم ز عشقت
بر من ببخشود بیگانه و خویش
کار جهانی یکسر خرابست
مشنو نگارا قول بداندیش
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.