هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و دوری از معشوق مینالد و از تأثیرات این دوری بر دل و جان خود سخن میگوید. او از اشتیاق سوزان، داغ دل، و بیقراری خود در نبود معشوق میگوید و اشاره میکند که حتی طبیعت و باغ نیز بدون حضور معشوق برایش بیمعناست.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک احساسات شدید و غمانگیز نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۸۵۳
دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
کز تاب اشتیاق تو دارم به سینه داغ
بی قد سرکش تو ز سروم چه حاصلست
بی روی دوستان چه کنم بوستان و باغ
گویند دوستان که به بستان رو و مرا
بی وصل جان فزات چه پروای باغ و راغ
ای روی مهوش تو قرار دل جهان
وای نکهت دو زلف تو آسایش دماغ
سرما رسید و رونق بستان بشد کنون
بر جای بلبلان و بهارست پای زاغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
کز تاب اشتیاق تو دارم به سینه داغ
بی قد سرکش تو ز سروم چه حاصلست
بی روی دوستان چه کنم بوستان و باغ
گویند دوستان که به بستان رو و مرا
بی وصل جان فزات چه پروای باغ و راغ
ای روی مهوش تو قرار دل جهان
وای نکهت دو زلف تو آسایش دماغ
سرما رسید و رونق بستان بشد کنون
بر جای بلبلان و بهارست پای زاغ
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.