۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵۴

قدّش صنوبریست روان در میان باغ
دارد بر آستین ز گل و نسترن فراغ

از پیش ما جدا مشو ای جان که در تنم
جان جهانیان تویی ای چشم و ای چراغ

از دست باد صبح نسیمی به ما فرست
از زلف عنبرین که بیاسایدم دماغ

یک شب به وصل خویش نوازم که سالها
تا بر دلم نهاده ای از هجر خویش داغ

همچون قدت نخاست سهی سرو در چمن
نشکفت چون رخ تو گلی در میان باغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.