هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و دلدادگی به معشوقی با چهره‌ای مانند ماه سخن می‌گوید. او از درد هجران و دل‌تنگی می‌نالد و بیان می‌کند که دلش به غم عشق معشوق خو گرفته است. شاعر همچنین از بی‌وفایی دنیا و مردم نااهل شکایت کرده و به دل خسته‌اش توصیه می‌کند که از تکاپوی بی‌فایده دست بردارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۸۵۷

دلم از جان شده بر روی چو ماهت مشعوف
مدّتی تا به غم عشق رخت شد معروف

جان ز من خواسته ای ای بت سیمین بدنم
به اشارات دو چشمت شده جانا موقوف

گر به سنگش بزنی مرغ دلم را نرود
در سر کوی تو چون با غم تو شد مألوف

سرو قد تو هنوزم ز نظر نارفته
دل بیچاره ی من گشته ز هجران ....وف

حسن گل را نه اگر شورش بلبل بودی
وصف زیبایی او را نبدی کس موصوف

طبعم از مردم نااهل به جان آمده است
بلبل دلشده دوری کند از صحبت بوف

ای دل خسته مکن بیش تک و پو به جهان
با کهن خرقه بساز ار نبود جامه صوف
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.