۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵۹

چنان به وصل توأم از میان جان مشتاق
که هست مرده بیچاره بر روان مشتاق

اگرچه دوست چنان نیست با من مسکین
به وصل دوست ز جان و دلم همان مشتاق

به روی دوست چه گویم چگونه مشتاقم
چنانکه بلبل بی دل به گلستان مشتاق

من از جهان به تو مشتاقم ای پری رخسار
وگرچه نیست تو را دل به دوستان مشتاق

منم به جان تو جانا که نیست خاطر من
به هیچکس بجز از دوست در جهان مشتاق

وصال کعبه مقصود ار اتّفاق افتد
به جان تو بدواند به سر روان مشتاق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.