۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۰

ما را ز حد برفت ز درد تو اشتیاق
تا کی کشیم زهر فراق تو در مذاق

رحمی به حال زار من مستمند کن
زان رو که نیستم پس ازین طاقت فراق

آن طاق و جفت من که ببازید عشق تو
با درد عشق جفت شدیم وز صبر طاق

جان می دهیم بر سر کویش ز گفت و گوی
یک شب وصال دوست مگر افتد اتّفاق

در آرزوی روی تو و لعل دلکشت
در نار محرقست تن و دل در احتراق

از نور شمع طلعت تو مهر در کسوف
وز تاب آفتاب رخت ماه در محاق

صبح از فروغ نور جمال تو مشتقست
شب را ز شام ظلمت زلف تو اشتقاق

گر خاکبوس خاک درت ممکنم شود
بالای هفت منظر گردون زنم رواق

تا کی کشیم جان و جهان از میان جان
بار جفا و جور تو و درد اشتیاق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.