هوش مصنوعی: شاعر از درد هجران و فراق معشوق می‌نالد و صبرش را در این راه از دست داده است. او به امید وصال معشوق است، اما این امید مانند تریاک برای جانی است که در حال مردن است. شاعر اعلام می‌کند که هرگز دوستش را ترک نخواهد گفت، حتی اگر معشوق او را رها کند. او به عشق پایبند است و از طعنه‌های بدگویان و رقیبان نمی‌هراسد. در نهایت، شاعر خود را شکار تیغ فراق معشوق می‌داند و از جفاهای او شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۶۶

به جان رسید دل من ز گردش افلاک
شدست جامه صبرم ز دست هجران چاک

ز نوشداروی وصلم به جان رسان ورنی
چو جان رسید به لب حاصلم چه از تریاک

اگرچه ترک من خسته دل نگار بگفت
به ترک دوست نگویم به جان او حاشاک

اگر کنم گذری بر دلش عجب نبود
چرا که در دل دریا گذر کند خاشاک

زلال وصل توأم در دهان جان باشد
هزار سال چو خفتم هنوز در دل خاک

اگر به وعده وصلت امید خواهد بود
مرا ز طعنه بدگوی و از رقیب چه باک

شکار تیغ فراقت مگر منم به جهان
چو کُشتیم به جفا هم ببند بر فتراک
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.