۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۹

ای شرمسار روی تو خورشید بر فلک
وای خیره در فروغ جمال تو مردمک

در آسمان حسن برافکن نقاب را
تا در کمال حسن تو حیران شود فلک

ای باد اگر به سوی نگارم گذر کنی
از روی لطف عرضه کن احوال یک به یک

کاین دل ز سینه برکشم و دیده بر کنم
گر بی خیال و یاد تو باشند یک دمک

مهر و محبّت تو دبیران هفت چرخ
از لوح خاطرم نتوانند کرد حک

بس تیر چرخ بر جگر ریش خورده ام
آخر تو نیز بر سر ریشم مزن نمک

ای دل ز حادثات جهان تنگ دل مباش
دایم به یک نسق نبود گردش فلک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.