۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۲

عهد کردم که ازین پس ندهم دل به خیال
که مرا جان به لب آمد ز خیالات محال

ره خواب من دلداده خیالت بربست
تا تنم کرد خیال تو به مانند خیال

سر و جان و دل و دین در سر کارت کردم
خون ما بر تو نگویی که که کردست حلال

رحمتی بر من سرگشته ی دلسوخته کن
چون رسیدست ملال من مسکین به کمال

قسمم هست به چشم خوش آهووش او
به مه روی وی آنک به دو ابروی هلال

بر رخ همچو گل و عارض همچون سمنش
به دو زلفست معنبر و لبش آب زلال

به شب وصل و لب تشنه ی مشتاقانش
به قد خوب خرامش به چمن همچو نهال

که مرا در شب هجران رخ چون قمرش
هست از جان و دل و هر دو جهان بی تو ملال

گفت چون بلبل شوریده به عشق رخ گل
برو ای عاشق بیچاره ازین بیش منال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.