۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۵

ای جهان تا کی بری فرمان دل
تا به کی آتش زنی در جان دل

من نمی دانم نگارا چون کنم
در غم هجران تو درمان دل

دیده نگشادم به روی هیچکس
تا خیال دوست شد مهمان دل

ای عزیز من مرا بر باد رفت
در فراق تو سروسامان دل

در غم عشقت گناه دل نبود
دیده شد در عشق تو دربان دل

خانه عقلم غمت تاراج کرد
چون فرود آمد دمی در خان دل

کس مبادا در جهان جانا چو من
بی خود و حیران و سرگردان دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.