۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۸

من فدا کردم سر اندر پای دل
چون کنم زین به وفا بر جای دل

در ازل خیاط عشقم دوختست
جامه ی حسن تو بر بالای دل

رای دل بر وصل روح افزای تست
من نمی یارم گذشت از رای دل

بی سواد آن دو زلف عنبرین
جان رسیدم بر لب از سودای دل

جان به بحز غم چنین مستغرقست
من کجا دارم کنون پروای دل

ای لب جان بخش تو جان را مقام
ای سر زلف توأم مأوای دل

چون ز دستت سر نخواهد راندن
ای جهان در پای دل در پای دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.