۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۲

من بی دل چکنم پیش که گویم غم دل
که ز عشق تو بجز غصّه ندارم حاصل

ای صبا حال دل من بر دلدار بگوی
که جهانی ز غم عشق تو شد لایعقل

غافل از یاد تو یک لحظه نیم تا دانی
زینهار از من دلخسته نباشی غافل

طمع دانه کند مرغ که در دام افتد
ورنه در دام غم و غصّه نیاید عاقل

خلق را میل به حوران بهشتی باشد
چه کنم نیست مرا جز به تو خاطر مایل

به وصال تو بس امّید وفا بود مرا
آه کاندیشه غلط بود و تصوّر باطل

به قیامت برد از عشق جهان حسرتها
که به تشریف وصال تو نگردد واصل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.