۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۷

آن مرغ که بود زیرکش نام
افتاده به هر دو پای در دام

در بند بلا فتاد از آغاز
تا خود به کجا رسد سرانجام

آیا تو کجا و ما کجائیم
دردا که به هرزه رفت ایام

ترسم که ز جور تو برآید
ناگاه به شهر فتنه عام

خرّم دل آنکه با نگاری
در گوشه ی خلوتی کشد جام

رخسار تو زیر زلف مشکین
صبحیست مقیم بوده ی شام

سرپنجه ی روزگار غدّار
شیران زمانه را کند رام

چون کام دل از تو برنیامد
صبر از تو همی کنم به ناکام

نومید مشو دلا چه دانی
باشد که بیابی از جهان کام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.