۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰۹

سالها تا ز غم عشق رخت سوخته ام
دیده را غیر رخت از دو جهان دوخته ام

درس مهر تو ز جان و دلم ای مایه روح
پیش استاد غم عشق تو آموخته ام

با همه سوز دل و آب دو چشم ای دیده
غیر درد غم هجرانت چه اندوخته ام

گر کسی نام رخ خوب تو بردی به زبان
من ز شادی چو گل روی تو افروخته ام

با همه غصّه که از دست تو دارم در جان
به جهان خاک کف پای تو نفروخته ام

من چو گنجشک ضعیفم به غم عشق زبون
در هوای رخ خورشید تو پر سوخته ام

تا ابد عشق تو در جان جهانم باشد
من که از روز ازل مهر تو آموخته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.