هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن می‌گوید. او از درد دل و غم‌هایش می‌گوید و بیان می‌کند که عقل و دلش در راه عشق به سرحد نهایی رسیده‌اند. شاعر از گریه‌هایش و از دست دادن آرامش در غیبت معشوق می‌گوید و در نهایت، عشق را به عنوان نیرویی مطلق و فراتر از هر چیز توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۸۰

عقل را در رهت قدم برسید
هر چه بودش ز بیش و کم برسید

قصهٔ تو همی نبشت دلم
چون به سر می‌نشد قلم برسید

دلم از بس که خورن بخورد از او
در همه کاینات غم برسید

بی‌تو از بس که چشم من بگریست
در دو چشمم ز گریه نم برسید

جان همی خواند عهدنامهٔ تو
چون به نامت رسید دم برسید

دل چو بنواخت ارغنون وصال
زود بگسست و زیر و بم برسید

در دم دل ز نقش سکهٔ عشق
نقش مطلق شد و درم برسید

عقل عطار چون ره تو گرفت
ره به سر می‌نشد قلم برسید
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.