۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۶

آنکه در عالم ثنایش کرده ام
جان فدای خاک پایش کرده ام

من خیال روی آن زیبا نگار
در درون دیده جایش کرده ام

رای او بر خون ما گر هست و نیست
من ز جان فرمان رایش کرده ام

گر بداند آن نگار بی وفا
من چه سربازی برایش کرده ام

گر رضا بر خون ما دادست یار
من ز جان عین رضایش کرده ام

ترک عمر و جان و صبر و هوش و عقل
ای عزیزان در وفایش کرده ام

درد دل تا چند گویم در جهان
بس تحمّل بر جفایش کرده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.