۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۰

ای خوشا وقت دل شوریده ام
حال دل چون زلف دلبر دیده ام

تا دلم در شست زلفش خانه ساخت
من بسی درد از رخش برچیده ام

من به یاد آن قد و بالای تو
سرو نازا بس زمین بوسیده ام

گرچه کردی راز ما را آشکار
من به جان اسرار تو پوشیده ام

بی وفا یارا بسی کز دست تو
جرعه ی جور و جفا نوشیده ام

نور چشمم صبر فرمایی مرا
صبر چون باشد ز نور دیده ام

من به امید وصالش در جهان
بی سر و سامان بسی گردیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.