۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۷

بی روی تو نیست خورد و خوابم
پیوسته ز هجر در عذابم

بر خاک نشسته ام ز جورت
وز دیده ز سرگذشت آبم

بگذشت فغان من ز گردون
وز کبر نمی دهی جوابم

از تاب دو زلف پیچ در پیچ
ای دوست برفت هوش و تابم

سیلاب همی رود ز دیده
وز آتش غم جگر کبابم

مخمور ز چشم نرگسینم
از لعل لبت بده شرابم

گفتم به طبیب درد پنهان
جز صبر نمی دهد جوابم

گر عکس رخت به ما نمایی
حاجت نبود به آفتابم

گفتا تو ز ماه می زنی لاف
تو مه طلبی من آفتابم

تو در سر آب و در جهان شاد
من از غم دوست در سرابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.