۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۸

دلا در باغ حسنش عندلیبم
نباشد غیر خار از گل نصیبم

بچیدند از چمن گل باز یاران
ز گل محروم از جور رقیبم

دلم پردرد و غیر از شکّر او
دوای دل نمی گوید طبیبم

جهان در کار عشقش کردم آخر
چرا بر من رود جور از حبیبم

چو رفتم اختیار از دست در گوش
کجا گیرد کنون پند ادیبم

به عشق روی گل در بوستانها
سحر نالان به سان عندلیبم

شنیدستم غریبان می نوازی
نظر فرما که در ملکت غریبم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.