هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و هجران معشوق خود میگوید. او از مستی بادهی وصل و ناتوانی در برابر جمال معشوق سخن میگوید و از بوی زلف او و درد هجران شکایت میکند. شاعر خود را اسیر زلف و سودای معشوق میداند و از غمهای بسیار میگوید که سرانجام از آن رهایی یافته است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب یا قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم عرفانی ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۹۳۰
هنوز از باده ی وصل تو مستم
که می گیرد به جامی باز دستم
چو چشم ناتوانت ناتوانم
چو لعل می پرستت می پرستم
ز باد صبحدم هر دم پیامی
به نزد یار مشکین مو فرستم
که از بوی سر زلفت نگارا
به سان آهوی تاتار هستم
ز پا افتاده ام از دست هجران
بگیر آخر ز وصل خویش دستم
من آشفته ی بی دل، دل و جان
به دام زلف و سودای تو بستم
به هجرانم ز دیده خون گشادی
به دام زلف کردی پای بستم
به دل بودم ز غم بسیار باری
بحمدالله کز آن غم باز رستم
که می گیرد به جامی باز دستم
چو چشم ناتوانت ناتوانم
چو لعل می پرستت می پرستم
ز باد صبحدم هر دم پیامی
به نزد یار مشکین مو فرستم
که از بوی سر زلفت نگارا
به سان آهوی تاتار هستم
ز پا افتاده ام از دست هجران
بگیر آخر ز وصل خویش دستم
من آشفته ی بی دل، دل و جان
به دام زلف و سودای تو بستم
به هجرانم ز دیده خون گشادی
به دام زلف کردی پای بستم
به دل بودم ز غم بسیار باری
بحمدالله کز آن غم باز رستم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.