هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلدادگی به معشوق سخن میگوید، از دل بستن و رهایی از جهان، از رنج فراق و امید به لطف معشوق. او از مستی و جادوی چشمهای معشوق میگوید و از شستن نقش صبر از لوح دل با سیلاب اشک. شاعر خود را مانند کمانی خمشده به شکل ابروی معشوق توصیف میکند و از عهدشکنی و شکستن عهدها مانند شکستن زلف معشوق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و استفاده از استعارهها و کنایههای ادبی است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و عهدشکنی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۹۳۱
دیده بگشادم و دل در سر زلفت بستم
در تو بستم دل و از هر که جهان وارستم
پای در سنگ فراقت زده ام مسکین من
آه اگر لطف تو ای دوست نگیرد دستم
چشم مست تو گهی مست و گهی مخمورست
جادویی مست و خرابست و من از وی مستم
رقم صبر که بر لوح دلم بودی نقش
من به سیلاب سرشک از دل غمگین شستم
چون کمان خم شده پیوسته چو ابروی توأم
تا دل شیفته را در خم زلفت بستم
عهد بستم که دگر عهد نبندم با کس
وآنچه بستم چو سر زلف خودش بشکستم
در تو بستم دل و از هر که جهان وارستم
پای در سنگ فراقت زده ام مسکین من
آه اگر لطف تو ای دوست نگیرد دستم
چشم مست تو گهی مست و گهی مخمورست
جادویی مست و خرابست و من از وی مستم
رقم صبر که بر لوح دلم بودی نقش
من به سیلاب سرشک از دل غمگین شستم
چون کمان خم شده پیوسته چو ابروی توأم
تا دل شیفته را در خم زلفت بستم
عهد بستم که دگر عهد نبندم با کس
وآنچه بستم چو سر زلف خودش بشکستم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.