هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از عشق و دیوانگی خود به معشوق میگوید و بیان میکند که چگونه در فراق او از شادی دور شده و به درد عشقش خو گرفته است. او خود را مانند پروانهای میداند که به دور شمع وجود معشوق میگردد و در دریای بیپایان عشقش به جستجوی گوهری نایاب است. شاعر از ناامیدی و بیوفایی دنیا نیز سخن میگوید و اینکه عمری را در جستجوی معشوق سپری کرده است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۹۳۳
به بوی زلف تو دیوانه گشتم
ز خویش و آشنا بیگانه گشتم
ز شادی دور گشتم در فراقت
به درد عشق تو همخانه گشتم
چو شمع جمع جانی در شبستان
از آن رو بر رخت پروانه گشتم
بسی در بحر بی پایان عشقش
به جست و جوی آن دردانه گشتم
چو مرغ زیرکم افتاده در دام
اسیر بند زلف و دانه گشتم
ندیدم یک زمان کام دل از یار
به عشقش در جهان افسانه گشتم
خراب آباد دنیا را وفا نیست
بسی در گرد این ویرانه گشتم
به بوی زلف عنبرساش عمریست
به گرد کوی آن جانانه گشتم
ز خویش و آشنا بیگانه گشتم
ز شادی دور گشتم در فراقت
به درد عشق تو همخانه گشتم
چو شمع جمع جانی در شبستان
از آن رو بر رخت پروانه گشتم
بسی در بحر بی پایان عشقش
به جست و جوی آن دردانه گشتم
چو مرغ زیرکم افتاده در دام
اسیر بند زلف و دانه گشتم
ندیدم یک زمان کام دل از یار
به عشقش در جهان افسانه گشتم
خراب آباد دنیا را وفا نیست
بسی در گرد این ویرانه گشتم
به بوی زلف عنبرساش عمریست
به گرد کوی آن جانانه گشتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.