هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و فراق یار خود میگوید و درد دوری و ناکامی را بیان میکند. او از سوختن در آتش غم، از دست دادن آرامش و افتادن در دام بلا سخن میگوید و از معشوق میخواهد که به حالش نظر کند. شاعر همچنین به زیباییهای معشوق و تأثیر فقدان او بر زندگی خود اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۹۳۵
آنکه هرگز نرود یک نفسی از یادم
نکند یک شبی از وصل رخش دلشادم
خاک راهش شدم از آتش دل در غم او
برد آب رخم و داد کنون بر بادم
مرغ زیرک بدم اندر همه دانش لیکن
از قضا بین که در این دام بلا افتادم
نفسی بر من و بر حال دلم کن نظری
که گذشت از فلک سفله بسی فریادم
بی رخت گل چه کنم در همه بستان جهان
بی قد و قامت رعنات چو سرو آزادم
دادم از وصل ندادی و نهادی داغی
بر دل ای دوست بگو چند کنی بیدادم
نکند یک شبی از وصل رخش دلشادم
خاک راهش شدم از آتش دل در غم او
برد آب رخم و داد کنون بر بادم
مرغ زیرک بدم اندر همه دانش لیکن
از قضا بین که در این دام بلا افتادم
نفسی بر من و بر حال دلم کن نظری
که گذشت از فلک سفله بسی فریادم
بی رخت گل چه کنم در همه بستان جهان
بی قد و قامت رعنات چو سرو آزادم
دادم از وصل ندادی و نهادی داغی
بر دل ای دوست بگو چند کنی بیدادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.