۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۶

تا دل به غم رخت نهادم
از دیده دو جوی خون گشادم

نامم چو کنند مرغ زیرک
در دام غمت از آن فتادم

ما را که بسوخت آتش عشق
چون خاک بداده ای به بادم

جانا چه کنم که مادر دهر
با مهر رخت مگر بزادم

تو با دگری نشسته خرّم
من با غم روی دوست شادم

چون نیست مرا ز وصل تو کام
ناچار به هجر دل نهادم

بی یاد تو نیستم زمانی
یک لحظه نمی کنی تو یادم

ای دوست جهان و جان نخواهم
چون از دو جهان تویی مرادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.