۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۳

مدّتی تا ز غمت گرد جهان می گردم
عاشقم گرد در لاله رخان می گردم

به خیال شب وصل تو نگارا تا روز
بر سر کوی غمت نعره زنان می گردم

دلبرا در چمن حسن تو همچون سوسن
من به مدح رخ تو جمله زبان می گردم

مشکنم دل که به میدان فراقت هر دم
همچو گوی از غم چوگانت به جان می گردم

گفتمش روی مپوشان صنما از ما گفت
من پری زادم از آن از تو نهان می گردم

همه آنست ترا حسن و مرا عشق اینست
لاجرم ای دل و جان در پی آن می گردم

گرچه پیرست جهان لیک به الطاف خدا
باز از دولت وصل تو جوان می گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.