۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۵

مهر روی خوب در جان باشدم
واشتیاق روی جانان باشدم

دردی از هجران تو درمان ماست
کان لب جان بخش درمان باشدم

با فراق روی خوبت ای صنم
دل خراب و دیده گریان باشدم

جان کنم فی الحال در پایش نثار
گر ز سوی یار فرمان باشدم

دیده بگشایم به روی آفتاب
تا خیال دوست مهمان باشدم

گر بگوید ترک جان کن در غمم
در فراق دوست آسان باشدم

با تو ای دلبر وفاداری کنم
گر امان از چرخ گردان باشدم

خاک را من کیمیا سازم اگر
سایه ی شاه جهانبان باشدم

من جهان را در سر کارش کنم
در تن مهجور تا جان باشدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.