هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی، غم و درد هجران می‌نویسد و بیان می‌کند که در دنیا هیچ همدم و غمخواری ندارد جز غم. او از درد فراق و تیغ هجران می‌نالد و تنها امیدش به لطف معشوق است. شاعر همچنین به عشق و رنج‌های آن اشاره می‌کند و گناه اولیه را به حوّا و آدم نسبت می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند گناه اولیه و رنج‌های عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۹۴۷

دلم همچون سر زلفست در هم
که در عالم ندارم هیچ همدم

ندارم هیچ غمخواری و یاری
به درد روز هجرانت بجز غم

ببین کاحوال این بی دل چه باشد
که غیر از غم ندارد هیچ محرم

مدام از دیده و دل ساقی دور
بگو چندم دهی جام دمادم

به تیغ هجر خستی خاطرم را
ز وصلت بر دلم نه زود مرهم

بجز لطفت نگارینا تو دانی
ندارم هیچ دلسوزی به عالم

چرا کردی بدین غایت خدا را
ز تاب بار هجران پشت ما خم

به بستان با سهی سرو آب می گفت
مبادا از سر ما سایه ات کم

نه من کردم به عالم عشق بازی
گناه اول ز حوّا بود و آدم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.