هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناکام می‌نالد و از رنج‌های عاطفی خود سخن می‌گوید. او از جفای معشوق و پریشانی دل خود شکایت دارد و آرزوی مرهمی برای زخم‌هایش دارد. همچنین، به رابطهٔ دیرینهٔ خود با معشوق اشاره می‌کند و از رقیب و دردهای عشق گله می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا، رنج عشق و پریشانی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۹۴۸

به جان رسید مرا جان نازنین از غم
بگو چه چاره کنم در فراق آن همدم

دلم ز تیغ جفای تو نیک مجروحست
سزد اگر به وفایی بر او نهی مرهم

به جان تو که مرا دایم از پریشانی
دلیست همچو سر زلف دلبران درهم

مرا تو جانی و تن بی تو چون تواند بود
چو کرده اند ز روز الست خو با هم

نه این گناه من خسته کرده ام به جهان
که او نهاد هوا در حوا و آدم هم

رقیب بیهوده گو از جهان چه می خواهد
صداع خاطر ما از چه می دهی هر دم

تو درد عشق ندانی و نیک معذوری
برو که نیست به دست تو داروی دردم

به بوستان چو قدش دید دل ز جان می گفت
مباد سایه ی لطف تو از سر ما کم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.