هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و فراق یار خود میگوید و بیان میکند که تنها به او امید بسته است. او از درد هجران و اشکهایش مینالد و از یار خود میپرسد که در میان عاشقانش چه جایگاهی دارد. شاعر همچنین ابراز میکند که حاضر است برای دیدار یارش هر باری را تحمل کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و غمانگیز است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای شعری و زبان ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۹۵۷
تو می دانی که جز تو کس ندارم
بدین امید روزی می گذارم
نمی دانم چرا چون زلف خوبان
مسلمانان پریشان روزگارم
دل از دستم برفت اندر فراقش
شبی نگرفت دست دل نگارم
مرا بر دل ز هجران بار بسیار
بده باری مرا در وصل بارم
که در هجران رویت ای دلارام
همیشه خون دل از دیده بارم
اگرچه عاشقان بسیار دارد
بگو آخر که من کی در شمارم
به بستان جهان گر خود گلی هست
منش از آب دیده باز بارم
بدین امید روزی می گذارم
نمی دانم چرا چون زلف خوبان
مسلمانان پریشان روزگارم
دل از دستم برفت اندر فراقش
شبی نگرفت دست دل نگارم
مرا بر دل ز هجران بار بسیار
بده باری مرا در وصل بارم
که در هجران رویت ای دلارام
همیشه خون دل از دیده بارم
اگرچه عاشقان بسیار دارد
بگو آخر که من کی در شمارم
به بستان جهان گر خود گلی هست
منش از آب دیده باز بارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.