۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۰

من به لطفت امید می دارم
مگر از غم کنی سبکبارم

چون ندارم بجز تو کس به جهان
ضایع از لطف خویش مگذارم

ماه من جلوه داد در چشمم
اوست یا خود خیال پندارم

دل به جان آمد ای مسلمانان
از جفای بت ستمکارم

من به امّید روی چون خورشید
شب همه تا به صبح بیدارم

از چه میلی ندارد او سوی ما
تخم مهرش میان جان کارم

من ندارم تمتّعی ز وصال
تا نگویی که من جهان دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.