هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از امید به لطف و محبت معشوق سخن میگوید، اما از غم و جفای او نیز رنج میبرد. او تنها معشوق را در جهان دارد و از او میخواهد که او را از لطف خود محروم نکند. شاعر همچنین از عشق و اشتیاق خود به معشوق و بیتوجهی معشوق به او شکایت میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'جفای بت ستمکارم' ممکن است نیاز به تفسیر و درک بیشتری داشته باشند.
شمارهٔ ۹۶۰
من به لطفت امید می دارم
مگر از غم کنی سبکبارم
چون ندارم بجز تو کس به جهان
ضایع از لطف خویش مگذارم
ماه من جلوه داد در چشمم
اوست یا خود خیال پندارم
دل به جان آمد ای مسلمانان
از جفای بت ستمکارم
من به امّید روی چون خورشید
شب همه تا به صبح بیدارم
از چه میلی ندارد او سوی ما
تخم مهرش میان جان کارم
من ندارم تمتّعی ز وصال
تا نگویی که من جهان دارم
مگر از غم کنی سبکبارم
چون ندارم بجز تو کس به جهان
ضایع از لطف خویش مگذارم
ماه من جلوه داد در چشمم
اوست یا خود خیال پندارم
دل به جان آمد ای مسلمانان
از جفای بت ستمکارم
من به امّید روی چون خورشید
شب همه تا به صبح بیدارم
از چه میلی ندارد او سوی ما
تخم مهرش میان جان کارم
من ندارم تمتّعی ز وصال
تا نگویی که من جهان دارم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.