۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۹

باز در سر هوس روی نگاری دارم
نه به شب خواب و نه در روز قرای دارم

بارها با تو دلم گفت که عمریست که من
بر دل از حسرت دیدار تو باری دارم

باده لعل لبت کرد مرا مست و هنوز
در سر از غمزه مست تو خماری دارم

عالمی را به تو دلشاد و من خسته جگر
از همه ملک جهان دامن خاری دارم

هرکسی را ز میانیست کنار یاری
زین میانه من سرگشته کناری دارم

گفتمش در دو جهان جز تو مرا یاری نیست
شرم نامد ز منش گفت که آری دارم

گل رویت همه در دست رقیبست چرا
من ز گلزار شب وصل تو خاری دارم

گفتمش گر تو دو صد جور کنی بر دل ریش
به جهان غیر غم عشق تو کاری دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.