هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران معشوق خود می‌نالد و درد دوری و اشتیاق را بیان می‌کند. او از رنج‌های عشق سخن می‌گوید و التماس می‌کند که معشوق به او رحم کند و شب‌هایی را به وصال او اختصاص دهد. شاعر همچنین از زیبایی و تأثیر معشوق بر خود می‌گوید و بیان می‌کند که بدون حضور معشوق، هیچ چیزی در جهان برایش ارزشمند نیست.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۹۷۲

در عشق تو جز رنگ رخ زرد ندارم
جز آه جگرسوز و دم سرد ندارم

درد غم هجران تو بر جان جهانست
بخشای که من طاقت این درد ندارم

بنواز به وصلم شبکی ای بت مه روی
زین بیش غم هجر تو در خورد ندارم

چشم تو بدزدید دل از دستم و خون کرد
من چاره این درد جهان گرد ندارم

بر دامنش ار هست غباری ز وجودم
باری به دل از ره گذرش گرد ندارم

چون سوسن اگر جمله زبانم به ثنایت
دانی که جز این هیچ دگر درد ندارم

در باغ جهان گر نه رخ و قد تو باشد
من میل به سرو چمن و ورد ندارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.