هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و عشق به معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که بدون او آرامش و درمانی ندارد. او از آتش غم عشق در جانش سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ چیز جز وصال معشوق برایش ارزشمند نیست. شاعر از شب‌های تاریک هجران می‌نالد و آرزوی دیدار معشوق را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیم انتزاعی مانند 'غم عشق' و 'هجران' نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۹۷۷

ندارم بی تو برگ جان ندارم
غم عشق تو را پنهان ندارم

خبر داری که در شبهای تاری
به درد عشق تو درمان ندارم

غم تو آتشی در جان ما زد
بگو چون ناله و افغان ندارم

اگر عالم سراسر حور باشد
بجز میل رخ جانان ندارم

چو خواهد رفت سر در پای جانان
همان بهتر که من سامان ندارم

برآ ای آفتاب وصل جانان
که سر اندر شب هجران ندارم

به وصلت یک زمان بنواز ما را
که بی روی تو برگ جان ندارم

به جان آمد جهان از دست هجران
کزین پس صبر بی پایان ندارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.