۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۸

به عالم غیر تو یاری ندارم
به جز عشق رخت کاری ندارم

تو را گر هست بر جایم بسی یار
به جانت من کسی باری ندارم

به کوی تو سگان را هست باری
چرا ای دوست من باری ندارم

خداوند منی من بنده فرمان
به جان تو کز این عاری ندارم

اگرچه برگرفت آزرم از پیش
من از دلدار آزاری ندارم

به جان تو که در عالم نگارا
به جز لطفت جهانداری ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.