هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و غم عشق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که در جهان هیچ یار و یاوری جز غم هجران ندارد. او از تنهایی، دل‌سوختگی و بی‌کسی خود می‌نالد و عشق را راز پنهان خود می‌داند که با دیگران در میان نمی‌گذارد. شاعر همچنین از نبود دلداری و غمخواری در زندگی خود شکایت دارد و وضعیت جهان را خراب و بی‌نظم توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند تنهایی، غم و اندوه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۹۷۹

منم کاندر جهان یاری ندارم
بجز هجران تو کاری ندارم

غم هجران مرا یاریست محرم
که غیر از لطف او یاری ندارم

به کوی او سگان را هست باری
من دلسوخته باری ندارم

غمت چون کوه و مسکین تن چو کاهست
ولی مشکل که غمخواری ندارم

مرا با عشق تو رازیست پنهان
که با نامحرمان کاری ندارم

دلم گم گشت در کویت از آن روی
شدم بی دل که دلداری ندارم

جهان حالت چرا زین سان خرابست
چنین باشد جهانداری ندارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.