هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه‌ای است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید. او از لطف و محبت معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که جز فکر و خیال معشوق در ذهن و دلش نیست. شاعر حتی حاضر است جان خود را فدای معشوق کند و از عشق او گریزی ندارد. او از زیبایی‌های معشوق مانند زلف و ابروانش یاد می‌کند و آرزو می‌کند که شبی بتواند به او نزدیک شود. در نهایت، شاعر از خداوند می‌خواهد که او را به لطف خود بپذیرد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'تا بمیرم' یا 'قربان تو باشم' ممکن است برای گروه‌های سنی پایین نامناسب تلقی شود.

شمارهٔ ۹۸۸

به لطف ای دوست باری دست گیرم
که جز لطفت نباشد دستگیرم

نباشد در دو چشمت جز خیالم
بجز فکرت نباشد در ضمیرم

ز جان باشد گزیرم گاه و ناگاه
ولی از روی جانان ناگزیرم

صبا بویی ز زلف یارم آورد
به بوی دلپذیرش تا بمیرم

چه باشد گر شبی بر دست امّید
سر زلف سمن سای تو گیرم

کمان ابروان را می دهی خم
که تا بر جان زنی از غمزه تیرم

در آن کیشم که قربان تو باشم
وگر تیغم زنی ترکت نگیرم

جهانگیرست چشمت ای دلارام
زکاتی ده که از وصلت فقیرم

گناه آید ز ما عفو از خداوند
به لطف خویش باری در پذیرم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.