هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و اشتیاق خود به معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که بدون او، زندگی برایش بی‌معناست. او از لطف و مهربانی معشوق طلب کمک می‌کند و آرزوی وصال او را دارد. شاعر تأکید می‌کند که تمام وجودش وابسته به معشوق است و بدون او حتی یک نفس هم نمی‌تواند بکشد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۹۹۷

نیست بر دولت وصل تو شبی دست رسم
از سر لطف خود ای دوست به فریاد رسم

نیست ما را بجز از لطف تو فریادرسی
نبود جز غم و اندوه جهان هیچ کسم

مه و خورشید جهانتاب چو بر ما گذرند
گر کنم در دو نظر بی رخ تو هیچ کسم

می پزم دیگ هوس را به امیدی باری
که به ناموس وصال تو زمانی برسم

مرغ جانم چو هوادار سر کوی تو شد
غیر خاک درت ای دوست نباشد هوسم

نفسی بی تو نیارم زدن ای جان دریاب
هست باقی به امید رخ تو یک نفسم

گل روی تو به دست دگرانست و کنون
زان گلستان من دلخسته به خاری نرسم

طوطی جانی و هستت شکرستان بسیار
به هوای شکرستان تو همچون مگسم

دو جهان را به سر کار تو کردم چه کنم
چون شبی نیست به وصل رخ تو دست رسم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.