۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۸

چنین بی یار و دل تا چند باشم
به دام زلف او پابند باشم

ز دست باد بفرستم سلامی
به پیغامی ز تو خرسند باشم

بگردیدی ز عهدم تا تو دانی
که تا باشم در آن پیوند باشم

به جان تو که عهدت نشکنم من
که تا هستم در این سوگند باشم

بگو تا کی چو بلبل در فراقت
بدام مهر گل در بند باشم

من آن طوطی شکّرخایم ای جان
که جویای لبی چون قند باشم

بده کام جهانی از وصالت
که در هجران تو تا چند باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.