هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد عشق و رنجهای ناشی از جفای معشوق میگوید. او از معشوق میخواهد که به دل شکستهاش رحم کند و دیگر او را نیازارد. شاعر بیان میکند که عمری است در غم عشق معشوق سپری کرده و از همه چیز بیگانه شده است. او تأکید میکند که عشق به معشوق، دین و آیین اوست و پناهی جز درگاه لطف معشوق ندارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عاطفی موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات بهکاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۰۰۵
تا چند زنی تیغ جفا بر دل ریشم
زین بیش نماندست مرا طاقت نیشم
رحمی بکن و بر من دل خسته ببخشای
وز دل نمک جور از این بیش مریشم
دل را به غم عشق رخت دادم و عمریست
تا از غم دیدار تو بیگانه ز خویشم
مهرم به دلت کم شد و عشقت به دلم بیش
غافل مشو ای دوست چنین از کم و بیشم
استاد غم عشق تو را نیست جز این کار
کاو نقش خیال تو نهادست به پیشم
روی تو مرا قبله و ابروی تو محراب
اینست همه دینم و آنست همه کیشم
ملجای جهان نیست بجز درگه لطفت
زنهار به خواری تو مران از در خویشم
زین بیش نماندست مرا طاقت نیشم
رحمی بکن و بر من دل خسته ببخشای
وز دل نمک جور از این بیش مریشم
دل را به غم عشق رخت دادم و عمریست
تا از غم دیدار تو بیگانه ز خویشم
مهرم به دلت کم شد و عشقت به دلم بیش
غافل مشو ای دوست چنین از کم و بیشم
استاد غم عشق تو را نیست جز این کار
کاو نقش خیال تو نهادست به پیشم
روی تو مرا قبله و ابروی تو محراب
اینست همه دینم و آنست همه کیشم
ملجای جهان نیست بجز درگه لطفت
زنهار به خواری تو مران از در خویشم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.