هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و دوری از معشوق می‌نالد. او از بوی زلف معشوق، اشک‌های خونین، و داغ هجران بر سینه سخن می‌گوید. با وجود نبود شادی وصال، از جهان بی‌روی معشوق بیزار است و تنها نسیم زلفش را آرامش‌بخش می‌داند. اکنون که معشوق رفته، هجران و درد جای او را گرفته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و درد هجران ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات شدید عاشقانه مناسب سنین نوجوانی و بزرگسالی است.

شمارهٔ ۱۰۰۶

ز زلفت بو نمی یابد دماغم
به خون دیده می سوزد چراغم

مرا در دل بُد این پیکان هجران
نهادی از جفا بر سینه داغم

چو شادی از وصالش نیست ما را
چه تدبیرم بباید ساخت با غم

چو امکان نیست یک گل چیدن از وصل
چه حاصل ای جهان از باغ و راغم

جهان بی روی گلرنگش نخواهم
که از جنّت بود با او فراغم

صبا آورد از زلفش نسیمی
ز بوی آن معطّر شد دماغم

چو گل از باغ بیرون رفت اکنون
حوالت کرد هجرانش به داغم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.