۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۷

ز گل با روی تو باشد فراغم
چرا با روی تو باشد مرا غم

نبینم غیر رویت در جهان روی
تویی در عالم ای چشم و چراغم

بسی داغ فراقت در دلم بود
مجدّد کرده ای بر سینه داغم

مرا با روی و قدّت ای دلارام
فراغت باشد از بستان و باغم

به وصلت بلبلی بودم ثناخوان
کنون از داغ هجران همچو زاغم

اگرنه سرو قدّت دربر آید
به دیده در نیاید باغ و راغم

نسیم صبح بوی زلفش آورد
ز عنبر تازه شد باری دماغم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.