۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۸

ای شده غم یار من، من شده ام یار غم
غم شده غمخوار من، من شده غمخوار غم

مونس و غمخوار من جز غم عشق تو نیست
بو که بچینم گلی آخر ازین خار غم

آتش غمخوارگی مایه و سودم بسوخت
کیست خریدار ما در سر بازار غم

در سر کوی غمت جلوه کنان می روم
دیده و طوفان خون سینه و اسرار غم

پشت امید دلم گشت خم از جور یار
زآنکه بر او می نهد هر نفسی بار غم

چشم عنایت گشا بر من خسته جگر
بر رخ جانم ببین این همه آثار غم

شاخ وصال تو را آب ز مژگان دهم
شعله زند دم به دم در دل من بار غم

شادی وصلت مرا نیست ولی در فراق
لیک نمی آورد میوه بجز بار غم

مقصد اهل جهان خرّمی و شادیست
خسته دل من چرا رفت به گلزار غم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.