هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و هجران معشوق خود می‌نالد و از درد دوری و اشتیاق به وصال او سخن می‌گوید. او خود را ضعیف و ناتوان توصیف می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به حالش ترحم کند. شاعر آرزوی دیدار معشوق را دارد و می‌گوید که جز مدح و یاد او چیزی در ذهن و زبانش نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۰۱۲

چو من آشفته آن زلف و خالم
از این بهتر نظر می کن به حالم

شب هجران تو بس جان گدازست
تویی چون ماه و من همچون هلالم

منم موری ضعیف از ناتوانی
مکن یکباره جانا پایمالم

به وصلت یک شبی بنوازم آخر
که بگرفت از غم هجران ملالم

بجز مدحت نیاید بر زبانم
بجز رویت نباشد در خیالم

اگر بر وصل تو یابم شبی دست
کف پای تو را در دیده مالم

بگویم شمه ای درد دل خود
در آن حضرت اگر باشد مجالم

به لب تشنه به جان خسته ز هجران
به پهلو می رود آب زلالم

یقین از پا درآید پای امّید
اگر دستی نباشد پایمالم

شبی تا روز خواهم با تو بودن
اگرچه در پی فکری محالم

چو چشم تو نه مخمور و نه مستم
چو زلف و خال تو آشفته حالم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.