هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و حسرت عشق سخن می‌گوید و از فراق و دوری معشوق شکایت دارد. او خود را بلبل مستی در گلستان توصیف می‌کند که از شوق معشوق ناله می‌کند و در حسرت دیدار اوست. با وجود بی‌توجهی معشوق، شاعر همچنان در خیال او به سر می‌برد و از فراق رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعر کلاسیک ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۱۳

بگرفت ز دست غم ملالم
باشد که نظر کنی به حالم

من بلبل مست در گلستان
از شوق رخش چرا ننالم

در حسرت آن هلال ابرو
ای دوست ببین که چون هلالم

آشفته به عشق آن پری رو
مشتاق بدان دو زلف و خالم

در وصل تو چون الف قدم بود
وامروز ز هجر همچو دالم

با آنکه مرا نمی کنی یاد
یکدم نروی تو از خیالم

در بند فراق تو گرفتار
محروم به یک ره از وصالم

سرگشته چو خضر بر لب جوی
بر لب بچکان از آن زلالم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.