۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۳

بگرفت ز دست غم ملالم
باشد که نظر کنی به حالم

من بلبل مست در گلستان
از شوق رخش چرا ننالم

در حسرت آن هلال ابرو
ای دوست ببین که چون هلالم

آشفته به عشق آن پری رو
مشتاق بدان دو زلف و خالم

در وصل تو چون الف قدم بود
وامروز ز هجر همچو دالم

با آنکه مرا نمی کنی یاد
یکدم نروی تو از خیالم

در بند فراق تو گرفتار
محروم به یک ره از وصالم

سرگشته چو خضر بر لب جوی
بر لب بچکان از آن زلالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.