۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۶

آخر نظری فکن به حالم
از دست فراق چند نالم

بفرست خیال تا ببیند
کز جور غم تو بر چه حالم

گفتم مگرت به خواب بینم
شوق تو نمی دهد مجالم

جستیم هلال در شب عید
ابروی تو گفت من هلالم

بازآی که در فراق رویت
بگرفت ز جان خود ملالم

بر خاک درش نهاده ام روی
تا بر کف پای دوست مالم

وصل تو چو در جهان محالست
پیوسته ز هجر در خیالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.