هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد فراق و دوری از معشوق مینالد و از غم و جور او شکایت میکند. او آرزو میکند که خیال معشوق به دیدارش بیاید تا ببیند چه بر سرش آمده است. شاعر حتی در خواب هم آرامش ندارد و همواره در فکر معشوق است. او از هلال ماه در شب عید یاد میکند که ابروی معشوق را به یادش میآورد. شاعر از معشوق میخواهد بازگردد تا از درد فراق رهایی یابد و خود را به خاک درش میسپارد. در نهایت، او میپذیرد که وصال معشوق در این جهان محال است و همواره در خیال هجران به سر میبرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آنها به بلوغ عاطفی و فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۰۱۶
آخر نظری فکن به حالم
از دست فراق چند نالم
بفرست خیال تا ببیند
کز جور غم تو بر چه حالم
گفتم مگرت به خواب بینم
شوق تو نمی دهد مجالم
جستیم هلال در شب عید
ابروی تو گفت من هلالم
بازآی که در فراق رویت
بگرفت ز جان خود ملالم
بر خاک درش نهاده ام روی
تا بر کف پای دوست مالم
وصل تو چو در جهان محالست
پیوسته ز هجر در خیالم
از دست فراق چند نالم
بفرست خیال تا ببیند
کز جور غم تو بر چه حالم
گفتم مگرت به خواب بینم
شوق تو نمی دهد مجالم
جستیم هلال در شب عید
ابروی تو گفت من هلالم
بازآی که در فراق رویت
بگرفت ز جان خود ملالم
بر خاک درش نهاده ام روی
تا بر کف پای دوست مالم
وصل تو چو در جهان محالست
پیوسته ز هجر در خیالم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.