هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و فراق یار خود مینالد و حال پریشان خود را توصیف میکند. او از زلف پریشان یار، تباهی حال خود، و درد هجران سخن میگوید و از یار طلب رحم میکند. شاعر خود را مانند عودی میداند که در آتش شوق میسوزد و مانند نایی است که از درد غم ناله میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۱۰۱۷
چون سر زلف تو ای دوست پریشان حالم
خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم
کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ
تا جهان بین جهان در کف پایت مالم
همچو خال سیهت حال تباهست مرا
زآنکه پیوسته گرفتار دو زلف و خالم
گر کنی رحم به حال من مسکین چه شود
که ز درد غم هجران تو بس بد حالم
زآتش شوق رخت عود صفت می سوزم
زار چون نایم و در چنگ غمت می نالم
خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم
کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ
تا جهان بین جهان در کف پایت مالم
همچو خال سیهت حال تباهست مرا
زآنکه پیوسته گرفتار دو زلف و خالم
گر کنی رحم به حال من مسکین چه شود
که ز درد غم هجران تو بس بد حالم
زآتش شوق رخت عود صفت می سوزم
زار چون نایم و در چنگ غمت می نالم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.