۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲۶

من تو را یار خویش می دانم
همچو مرهم به ریش می دانم

چون نداری عنایتی سوی ما
این هم از بخت خویش می دانم

بی رخت گل ز خار نشناسم
بی لبت نوش نیش می دانم

از جفا کم نمی کنی چکنم
من وفا از تو بیش می دانم

گرچه بیگانگی کنی با ما
من تو را به ز خویش می دانم

هرچه دشمن مرا ز پس گوید
فعل او را ز پیش می دانم

مذهب عشق ما دگر چیزست
من جهان را ز کیش می دانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.