هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق شدید خود به معشوق سخن می‌گوید. او از سوزش عشق در جانش می‌نالد و تنها راه درمان را وصال معشوق می‌داند. شاعر خود را مانند بلبلی مست در بوستان وصال معشوق توصیف می‌کند و از شوق دیدار جمال معشوق هزاران نغمه می‌سراید. او اخلاص خود را به معشوق سوگند یاد می‌کند و با وجود شکست‌های احتمالی، از صبر و تحمل بیشتر در فراق ناتوان است. شاعر از زخم‌های فراق می‌نالد و تنها درمان را در وصال معشوق می‌جوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۲۷

ز سوز عشق رخت آتشیست در جانم
که جز وصال توأش چاره ای نمی دانم

به بوستان وصالت چو بلبلی مستم
ولی ز شوق جمالت هزار دستانم

اگر تو شوق من و حسن خود نمی دانی
به جان تو که من اخلاص خویش می دانم

اگرچه هست شکستی تو را ز صحبت ما
من از وصال تو زین بیش صبر نتوانم

به دست ما نبود جز سری، جو سرو خرام
میان باغ روان تا به پایت افشانم

منم ز تیغ فراقت عظیم خسته و زار
مگر وصال تو باشد دوای درمانم

حکایت شب وصلش ز من مپرس ای دل
که من به روی چو ماهش ز دیده حیرانم

جهان ز عشق تو جان را نهاده بر کف دست
نشسته تا چه دهد آن نگار فرمانم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.