هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و هجران معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که از گفتن راز غم عشق ناتوان است. او از بی‌قراری و بی‌خوابی‌های شبانه به دلیل دوری معشوق می‌نالد و اظهار می‌کند که بدون حضور معشوق، شکوفایی و آرامش برایش ممکن نیست. شاعر همچنین از تسلیم دل به معشوق و ناتوانی در بازپس‌گیری آن سخن می‌گوید و درد هجران را در دل دارد، اما از بیان آن عاجز است. با این حال، او نمی‌تواند راز دل سربسته‌اش را پنهان کند و از سرزنش‌های ناشی از غم عشق شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۳۴

من راز غم عشق تو گفتن نتوانم
درّیست گرانمایه و سفتن نتوانم

داری خبر از حال من خسته که شبهاست
کز دست غم هجر تو خفتن نتوانم

من غنچه شوقم به تن باغ ارادت
بی باد هوای تو شکفتن نتوانم

بردی دل و در پاش فکندی و دریغا
کز دست تو دل باز گرفتن نتوانم

از شدّت هجران تو ای نور دو دیده
دردیست مرا در دل و گفتن نتوانم

با آن همه از دست سرشک غم عشقش
راز دل سربسته نهفتن نتوانم

من سرزنش جان جهانی ز غم عشق
بی دوست از این بیش شنفتن نتوانم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.