هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فراق معشوق میگوید و درد هجران را توصیف میکند. او با بیان احساسات خود، از ناتوانی در تحمل دوری معشوق سخن میگوید و از او میخواهد که بازگردد و بر دلش رحم کند. شاعر همچنین از ذکر معشوق بر زبانش و حضور او در دل و جانش میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، درک زیباییشناسی و ادبی این شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و احساسی دارد.
شمارهٔ ۱۰۳۵
عمریست تا چو پرگار سرگشته در جهانم
در حسرت جمالت هر سو به سر دوانم
هر چند ناتوانم در درد روز هجران
جان می دهم به عشقت چندانکه می توانم
از هجر در ملالم وز درد چند نالم
بفکن نظر به حالم چون زار و ناتوانم
بازآی و بر دل من رحمی بکن نگارا
کاندر فراق رویت بر لب رسید جانم
روح و روان ما بود بنگر به باغ کامروز
بر جویبار دیده سرویست بس روانم
گفتم که سرو بالاش آرم به بر زمانی
باری به بر نیارم من بخت خویش دانم
فریاد ای عزیزان کز درد داغ هجران
شد فاش از آب دیده سرّی که بد نهانم
چو دیده ای و چون دل چون جان و روح در دل
چون ذکر تو نباشد پیوسته بر زبانم
در حسرت جمالت هر سو به سر دوانم
هر چند ناتوانم در درد روز هجران
جان می دهم به عشقت چندانکه می توانم
از هجر در ملالم وز درد چند نالم
بفکن نظر به حالم چون زار و ناتوانم
بازآی و بر دل من رحمی بکن نگارا
کاندر فراق رویت بر لب رسید جانم
روح و روان ما بود بنگر به باغ کامروز
بر جویبار دیده سرویست بس روانم
گفتم که سرو بالاش آرم به بر زمانی
باری به بر نیارم من بخت خویش دانم
فریاد ای عزیزان کز درد داغ هجران
شد فاش از آب دیده سرّی که بد نهانم
چو دیده ای و چون دل چون جان و روح در دل
چون ذکر تو نباشد پیوسته بر زبانم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.